کد مطلب:124353 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:120

همراه با پدر، در شب شهادت
[42]-61 - ابن شاذان قمی روایت كرده است:

چون ابن ملجم - كه لعن خدا بر او باد - با امیرمؤمنان علیه السلام بیعت كرد، آن حضرت به او فرمود:سوگند به خدا! تو به بیعت خود، وفا نمی كنی، - و با دست مبارك به سر و محاسن خود اشاره كرد - و فرمود:به زودی، این را از [خون] این، خضاف خواهی كرد.

آن حضرت چون ماه رمضان فرارسید، شبی را نزد حسن علیه السلام و شبی را نزد حسین علیه السلام افطار می كرد. یكی از شب ها پرسید:چقدر از رمضان گذشته است؟ عرض كردند:چنین و چنان. فرمود:در دهه ی آخر [این ماه]، پدر خود را از دست خواهید داد. همان گونه كه فرمود، شد. [1] .



[ صفحه 80]



[43]-62 - اربلی از مناقب ابن طلحه نقل كرده است:

امیرمؤمنان علیه السلام در آن شب بیرون آمد. غازهایی در خانه ی او بودند. چون به حیاط منزل رسید، غازها روبه روی آن حضرت، صیحه زدند. امیرمؤمنان علیه السلام فرمود:صیحه كنانی كه از پی خود، نوحه كنان دارند.... فرزندش، حسن علیه السلام عرض كرد:[پدرجان!]این فال بد چیست؟ فرمود:فرزندم! فال بد نمی زنم، ولی دلم گواهی می دهد كه كشته می شوم. [2] .

[44]-63 - مجلسی رحمه الله می گوید:

... ام كلثوم گفت:نزد برادرم، حسن علیه السلام آمدم و گفتم:برادرجان! امشب، احوال پدر چنین و چنان بود. اكنون در این ساعات پایانی شب، بیرون رفت. خود را به او برسان. حسن بن علی علیه السلام برخاست و در پی پدر رفت و قبل از آن كه او داخل مسجد جامع شود، به او رسید و گفت:پدرجان! چرا این ساعات شب - كه هنوز یك سوم آن باقی مانده است - بیرون آمدی؟ علی علیه السلام فرمود:ای محبوب و نور دیده ام! به سبب خواب هراس انگیزی كه امشب دیدم و مرا پریشان و آزرده ساخت، از خانه بیرون آمدم.

عرض كرد:خیر دیده باشی! خیر باشد! خواب را برایم نقل كنید. علی علیه السلام فرمود:فرزندم! دیدم گویا جبرئیل از آسمان بر كوه ابوقبیس فرود آمد و دو سنگ از آن گرفت و به كعبه برد و بر بام كعبه نهاد. یكی را بر دیگری كوبید و هر دو، همچون [استخوان] پوسیده شدند، و آن را به باد افشاند. در مكه و مدینه، هیچ خانه ای نماند مگر آن كه آن خاكستر، داخل آن خانه شد.

عرض كرد:پدرجان! تأویل (تعبیر) آن چیست؟ فرمود:فرزندم! چنانچه خوابم راست باشد، پدرت كشته می شود و در مكه و مدینه، هیچ خانه ای نمی ماند مگر آن كه [داغدار شوند و] غم و مصیبت من، داخل آن خانه شود.

عرض كرد:پدرجان! این حادثه چه زمانی رخ می دهد؟ فرمود:فرزندم! خدای سبحان می فرماید:«و كسی نمی داند فردا چه به دست می آورد و كسی نمی داند در كدامین



[ صفحه 81]



سرزمین می میرد.» [3] لیكن حبیبم، رسول خدا صلی الله علیه و آله به من فرمود كه این حادثه در دهه ی آخر ماه رمضان خواهد بود و ابن ملجم مرادی مرا خواهد كشت. عرض كرد:پدرجان! حال كه این را می دانی، پس او را بكش. فرمود:فرزندم! قصاص، جایز نیست مگر پس از جنایت. هنوز او جنایتی نكرده است. فرزندم! اگر جن و انس گرد آیند تا آن را برگردانند، نتوانند. فرزندم! به بسترت برگرد.

عرض كرد:پدرجانم! می خواهم با شما، به جایگاه نمازت بیایم. فرمود:تو را به آن حقی كه بر تو دارم، به بستر خود برگرد تا خوابت حرام نشود و نافرمانی نكن.

حسن علیه السلام برگشت و دید خواهرش، ام كلثوم پشت در، انتظار می كشد. وارد خانه شد و ماجرا را گزارش داد. و با هم، غمگنانه به گفت و گو نشستند. [4] .

[45]-64 - ابن صباغ می گوید:

حسن بن علی علیه السلام فرمود:شبی برخاستم و دیدم پدرم در مصلای خانه ی خود، به نماز ایستاده است. پس فرمود:فرزندم! خانواده ات را بیدار كن تا نماز بخوانند؛ زیرا این شب جمعه، بامدادش بدر است.نفس، اختیار از من ربود و خوابم برد. رسول خدا صلی الله علیه و آله را در خواب دیدم و عرض كردم:ای رسول خدا! چه سختی ها و دشمنی ها كه از امتت دیدم! فرمود:نفرینشان كن.عرض كردم:خدایا! به جای ایشان، بهتر از ایشان به من بده، و به جای من، بدتر از خودشان، بر ایشان بگمار.

در این هنگام، مؤذن آمد و اذان گفت:و حضرت بیرون رفت، و من نیز از پشت سر او رفتم، پس ابن ملجم - كه خدا لعنتش كند - ضربتی زد، و او را كشت. [5] .

[46]-65 - ابن أعثم می گوید:

چون روز بیست و هفتم ماه رمضان شد، ام كلثوم نزد پدر خود رفت. علی علیه السلام به او فرمود:دخترم! پشت در، پنهان شو! او پنهان شد. حسن علیه السلام فرمود:من بر در خانه نشسته بودم،



[ صفحه 82]



شنیدم هاتفی می گوید:«آیا كسی كه در آتش افكنده می شود بهتر است یا كسی كه روز قیامت آسوده خاطر می آید؟» [6] نیز شنیدم هاتف دیگری می گوید:«پیامبر صلی الله علیه و آله از دنیا رفت.... اكنون علی بن ابیطالب علیه السلام كشته شد. اینك، ركن اسلام فرو ریخت.»

من، بی صبرانه در را گشودم و داخل شدم؛ دیدم پدرم از دنیا رفته است. پس كفن هایش را آماده كردیم. [7] .


[1] الفضائل:104.

[2] كشف الغمة 436:1.

[3] لقمان:34؛ (و ما تدري نفس ماذا تكسب غدا و ما تدري نفس بأي أرض تموت).

[4] بحارالانوار 278:42.

[5] الفصول المهمة:132.

[6] فصلت:40؛ (أفمن يلقي في النار خير أم من يأتي آمنا يوم القيامة).

[7] الفتوح:40 و 282:3.